۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

خوشی مضاعف

از دفتر آگهی مجلات و نشریه زنگ میزنند که شما یا مشتریاتون آگهی ندارین؟ این ماه صفحاتمون خالیه و برای چاپ مشکل داریم با تخفیف بهتون صفحه را میدیم ببینین کسی نمی خواهد آگهی بده!
از یک چاپخانه زنگ میزنن که ما مشکلی داشتیم که چند وقته کار ندادین به ما؟ میگم نه کار نیست خیالتون راحت! کار باشه میدم به خودتون به خاطر بازار کاره، میگه بله منم به خاطر همین زنگ زدم...
از یک چاپخونه دیگه زنگ میزنن میگن برای عرض تبریک سال نو تماس گرفتیم و در خدمتیم اگه کاری بود، میگم اگه کاری بود چشم حتما مزاحمتون میشم، میگه بله بازار کار خیلی وضعش خرابه ...
زنگ میزنم به یکی از مشتری ها که برنامه تبلیغاتی امسالشون را مشخص کنم میگه بودجه تبلیغاتی را برای این بخش به کل بستن و فعلا اجازه تبلیغ توی این قسمت را ندارن میگم خب فاکتور بهمن ماه به کجا رسید میگه بله بله در جریانه، چشم!
زنگ میزنم به یک مشتری دیگه که یک مقدار از حسابش مونده بود و آشنا هم هست که تکلیف بقیه حساب را مشخص کنم میگه بخدا بد گرفتارم، شریکم گذاشته رفته، اجاره را هم ندارم این ماه بدم، در اولین فرصت چشم!
برای بار سوم ایمیل میزنم به یکی دیگه که ایران نیست باز یه مقدار از حسابش مونده، امیدوارم که این ایمیل را جواب بده چون 2 تای قبلی بی جواب موند!
یکی دیگه زنگ میزنه که فلان کاری که پاييز پارسال شروع کرده بودیم و هنوز درگیرش هستیم امیدوارم که هفته دیگه جوابش را بدن، ما داریم از اینور پیگیری میکنیم، ولی اوضاع کار خیلی خرابه دیشب جلسه جامعه مهندسین مشاوربود همه مشاورهای گردن کلفت هم عین کتک خورده ها بودن، تازه فلانی هم شب عید سکته کرد مرد به خاطر وضع شرکتش، خلاصه که ما هم رو هواییم! دیگه جایی برای غر زدن که اینکار خیلی داره طول میکشه برام نذاشت!
زنگ در واحد را میزنن، یه خانم خیلی تر و تمیز حدودا 50 ساله زنگ هر 4 واحدی که توی این طبقه هست را زده... برای کار خدماتی کسی را نمیخواین؟
به یک مشتری جدید که قبل از عید برگه سفارش پر کرده ولی هنوز که هنوزه پیش پرداخت را نریخته زنگ میزنم میگم آقای فلانی منصرف شدین مثل اینکه میگه نننننننننه ما انصراف تو کارمون نیست، ریختن به حسابتون، میگم نه آقا من چک کردم نریختن، میگه من فکر کردم کار تا الان تمومه میخواین نمونه بهمون بدین، میگم نه آقا شما لطف کنین اون پیش پرداخت را پیگیری کنین تا ما هم بتونیم کار را شروع کنیم، میگه شما کار را شروع کنین چشم منم پیگیری میکنم! (تو دلم میگم من غلط بکنم دیگه بدون پیش پرداخت کار شروع کنم، این غلط میکنم بدلیل خورده شدن مقدار قابل توجهی پول بدلیل نگرفتن پیش پرداخت بود!)
زنگ میزنم به یکی دیگه که اون آگهی تون چی شد؟ میگه ای وای میدونین چیه وضع بازار خیلی بده و ما تصمیم گرفتیم که برای هر بخش جدا آگهی ندیم و یه آگهی کلی بدیم برای تمام بخشها برای همین اون طرح فعلا کنسله! حالا برای اون آگهی کلی هم باهاتون هماهنگ میکنم! (اینم جزو کارهای بدون پیش پرداخت بود!)
زنگ در ساختمان را میزنن یکی میگه شرکت فلان میگم بفرماین میگه میشه باز کنین درو؟ یک پسر جوان فکر کنم بیست و سه چهار ساله با نمونه کارهاش میاد تو که عکاس تبلیغاتی و صنعتی هست و دنبال کار میگرده بدون اینکه ما آگهی داده باشیم...
اون یکی رو یه هفته ست که نمیتونم پیدا کنم! هیچ وقت پشت میزش نیست....
و..
و..
و..
و..
تیتر های خبری هم که به به!
دارم خودم را گول میزنم یا واقعا امیدی به بهتر شدن وضع کار هست؟

۲ نظر:

nedz گفت...

hast hast hast:D

وستا گفت...

همه چی رو به اضمحلاله در همه بخشها بدون تردید....واینها نتیجه مدیریت کشور به شیوه قبیله ای وبا تفکر فاشیستی توسط مشتی آدمهای عقب مونده ظاهرا مذهبیه ...چی میشه انتظار داشت دوست من....!!!؟