۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

7 فروردین 89

بعد از 10 روز تعطیلی دوباره اومدم دفتر و از اینکه همه جا مرتب بود احساس خیلی خوبی داشتم، یادم رفته بود که روز آخر خودم همه جا را مرتب کرده بودم!! انتظار همون بازار شام همیشگی رو داشتم...
سال گذشته انقدر سال بدی بود که هر روز یک تصمیم میگرفتم: اینکه همه چی رو تعطیل کنم... یه کار جدید شروع کنم... برم یه جا کار کنم... هزار تا فکر مختلف توی سرم بود که یکی از مهمترین های آنها همین وضعیت کارم بود که واقعا باید چی کار کنم؟
از سال 85 که کار خودم را شروع کردم، سال 88 بدترین سال کاری بود برام، میگن سال 89 بدتر هم خواهد شد ولی بعد از حدود 10 روز استراحت نظرم راجع به تغییر وضعیت کاریم عوض شد، فکر کنم احتیاج به استراحت داشتم، میدانم تصمیمی که امروز گرفتم از تصمیمی که موقع شروع کار گرفتم خیلی سخت تر خواهد بود ولی یک زمان 6 ماهه دیگه می خواهم به خودم بدهم ...

از اینکه شیر توی یخچال خراب نشده بود بیشتر از شروع سال جدید خوشحال شدم!

۴ نظر:

امیر مهرانی گفت...

امیدوارم که این شش ماه خوب باشه. چرا نگفتی بلاگ راه انداختی؟؟؟

یک روز بارانی گفت...

مرسی خودم هم امیدوارم :)
آخه در مقابل بلاگ و پست های تو چیزی به جز خجالت برام نمیاورد D: تازه این دومیه! قبلا بلاگفا بودم... ولی برای بلاگ ویرا باید یه مشورت باهات بکنم، جزو برنامه سال 89 گذاشتمش...

امیر مهرانی گفت...

خیلی عالیه. هر وقت خواستی بگو راجع به بلاگ ویرا با هم حرف بزنیم.
همه جوره آماده ام که راه بندازمش برات.

یک روز بارانی گفت...

خیلی مرسی :) میزنگم بهت توی هفته آینده که هر وقت، وقت داشتی درموردش صحبت کنیم